در دنیای «کوری» | ... |
بعد کرونا و دو ماه اول پر استرش، بعد دور کاری، بعد فصل امتحانا، امتحان مجازی طلبه هامون، امتحانای خودم مرکز استان، تابستون، پذیرش جدید و امتحانات شهریور و شروع ترم جدید، انتخاب واحد وبرنامه درسی و سامانه مدرس و کلاس تلفیقی و فایل صوتی و …
کل این مدت حس نوشتن نداشتم
حسم این بود که انگار یکی منو برداشته انداخته وسط رمان «کوری» ساراماگو
هنوز هم حس دارم
رمان کوری رو خوندین؟
در اون رمان انسان ها با بیماری عجیب و مسری مبتلا میشن کور میشن اما انگار پرده سفیدی جلو چشماشون گرفته
اول گروهی از مبتلاین اولیه در مکانی قرنطینه می کنن
به مرور مکان قرنطینه پر میشه انسان های بیمار در قرنطینه کارهای عجیبی می کنن دزدین غذا و ظلمهای گوناگون
ولی مدتی بعد غذایی که براشون هر روز اورده میشه قطع میشن
بیماران داخل قرنطینه مجبور میشن وارد شهر بشن شهر وضعیتی مثل شهر جنگ زد هست یا شاید بشه گفت طوفان زده اجساد سطح شهر هستن مغازه ها غارت شدن
همون گروه اول که از اول باهم بودن کنار هم می مونن
گروه به وسیله بانوی فداکار غصه به خانه ای هدایت میشن
در پایان این گروه به یک بصیرت جدید، بینش جدید میرسن مفهوم جدید از زندگی و بعد از اون افراد گروه یکی بعد از دیگری بینایی خود را بدست می اوردند و بعد فریاد های شادی از سطح شهر به گوششون میرسد.
بیماری کوری سطح شهر بیماری بی بصیرتی بود و انسان ها بعد از غربالی دردناک و تلخ بعد رسیدن به بصیرت که بینایی واقعی دوباره بینای ظاهری رو هم بدست میارن.
کاری ندارم بصیرت مد نظر سارماگو با بصیرت به معنای مورد نظرما سازگار نه
مهم الان هم دنیای مشابه دنیای رمانه و ادمای اطرافمون که هنوز درک صحیحی از بیماری ندارن هنوز به این بصیرت نرسیدن برای کنترل کرونا برای شکست کرونا برای تشکر از زحمات کادر درمان و همه نیروهای جهادی، دستور العمل ها بهداشتی کرونا رعایت کنن
دعا کنیم ماهم زود تر به بصیرت و عمل لازم برسیم تا شاید از دست این کرونا این هیولای بسیار ریز خلاص بشیم
پ ن 1: من کتاب سال های دور خوندم بنا به آنچه در ذهنم مونده خلاصه خلاصه خلاصه شو گفتم.
پ ن 2: بنا به مشغله های که همون اول گفتم فرصت نوشتن نداشتم البته یه مقدار هم استرس ها و نگرانی ها حس نوشتن ازم گرفته بودن
[پنجشنبه 1399-08-15] [ 09:14:00 ب.ظ ]
|