|
دوست داشتنی های من
|
|
|
سر هفت سین چیدن و نچیدن مردد بودم ولی آبجی اصرار داشت داشته باشیم ولی سین هامون کم بود به خاطر #در_خانه_بمانیم و ضروری نبودن خرید نمی خواستیم بیرون بریم از طرفی بستری شدن عمه و نبودش و نیومدن عمو ها و خانواده هاشون به خاطر «خود قرنطینگی» منو بیشتر دلسرد کرده بود هفت سین بی دورهمی اصلا نمی چسبه، بی مزه اس، بی نمکه هر سال به خاطر مادربزرگ بعد سال تحویل در سریع ترین زمان ممکن همه خونه ما بودن بازار عیدی دادن گرم می شد معلوم نمی شد کی به کی عیدی میده شوخی و خنده، یواشکی عیدی شمردن کوچیکترا، سنت مادربزرگ که به همه تخم مرغ رنگی تازه و گاه داغ داغ می داد و الان هم هنوز رسم خونه ما است یعنی تا پنچ و شش فرودین ما هر روز تخم رنگی درس می کردیم که بچه ای مهمون اومد دست خالی نره با رنگ های طبیعی پوست گردو، پوست پیاز ، پوست انار و … تا اگه بچه های خواست بخوره براش ضرر نداشته باشه
خلاصه به اصرار خواهرم قرار شد هفت سین بچنیم سمنو نداشتیم، سبزه نداشتیم بقیه وسایل هم کم بودن دو روز قبل سال تحویل آبجی خانم ایده پخت سمنو دادن بلد نبودیم به کمک رسانه می دونستیم باید جوانه گندم و داشته باشیم این روزای قرنطیه چون عمه جان بهمون گفته بودن گندم استفاده کنیم تو خونه گندم داشتیم دو روز پیش گندم گذاشتم جوانه بزنه دیشب مثلا سمنو درس کردیم در حد یه پیاله کوچیک تا بشه سمنوی سفره هفت سین بعدش گلدون گل به جای سبزه و باقی وسایل هفت سین تا بعد اذان صبح هفت سین چیدنمون طول کشید
خوابیدیم تا سال تحویل و با چش پف کرده سال تحویل شده بعد تلوزیون بعد کمی هم تماس به عزیزانمون و تبریک عید و بعدشم تماس تصویری با عمه که روی تخت بیمارستان و تحملش برا من سخته دیدن عمه ای که همیشه کنار تخت بیمارستان دیدمش و در حال پرستاری الان روی تخت بیمارستان هفت سین مون بهش نشون دادیم کمی گفتیم و خندیدم خنده های که جنسشون شیرین نبود تلخ بود به تلخی دوری و دلتنگی با ته مزه گس نگرانی الهی این روزا برن و دیگه برنگردن دلم فضای قبل می خواد با هم سختی و شیرینی هاش
پ ن 1: در مورد تخم مرغ رنگیا مال چند سال پیشه و از مطلب «فرصت، زودگذر است» برداشتم در سه رنگ، ردیف عقب پوست انار، ردیف دوم از آخر پوست پیاز و دو ردیف جلو پپوست گردو
کلیدواژه ها: به قلم خودم, تحویل سال, تخم مرغ رنگی, خاطره, خود قرنطینگی, در خانه می مانیم, عید دیدنی, عید نوروز, عید نوروز 99, عیددیدنی, عیدی, قرنطینه, متن تولیدی, هفت سین, کرونا موضوعات: سلامت, سلامت, سبک زندگی, عکس, عید نوروز, تلنگر, اجتماعی, فرهنگی, خانواده, امام علی علیه السلام
لینک ثابت
[شنبه 1399-01-02] [ 03:40:00 ق.ظ ]
|
|
یک اولین تجربه دیگه و یک آرزوی برآورده شده خیلی وقته آرزو داشتم پشت سر رهبر انقلاب نماز بخونم تا حالا نشده بود دیدار مردمی هم که رفته بودم خب اون هم وقت نماز برگذار نمیشه ولی به لطف سطح چهار خوندن و فصل امتحانات تهران بودم نماز جمعه رو شرکت کردم شور و هیجان مردم شعار هاشون همدلیشون دقت شون موقع خطبه خوندن رهبرف خانمایی که اولین بار بود نماز جمعه اومده بودن سوالشون از نحوه خوندن نماز بچه های کوچیک توی کالسکه ها و بغل پدر مادرشون سردی هوا وموندن مردم حتی زیر بارش گاه و بی گاه برف، صدای مزاحم بالگرد همه و همه تجربه اول و زیبایی بودن اما خودم، سرد بود و گاهی برف می اومد منم بی تجربه نه زیر اندازی برده بودم نه چادر نمازی (می خواستم ببرم هم نداشتم) رو موکت توی محوطه مصلی رو اسفالت یخ زدم گاهی کیفم زیر پاهام گذاشتم دیدم نشد دفترچه چیک نویسی تو کیفم داشتم نصفش کردم و زیر پام گذاشتم آخر سر هم ازدحام جمعیت جلوی مترو و منی که جز با مترو تهران جایی بلد نیستم برم (گوشیم اندروید نیست نمی تونم از نقشه های آنلاین استفاده کنم) دل به دریا زدم سوار اتوبوسهای که دم در شماره 9 بودن سوار شدم تا یه ایستگاه متروی فک کنم سر سبز و بعد چند بار خط عوض کردن اشتباه رفتن رسیدم خوابگاه خسته و کوفته خوابیدم
البته بگم صبح رسیدم رفتم نماز صبح مسجد 72 تن نزدیک ترمینال آزادی (غرب) خانمای بودن از شهرای اطراف تهران اومده بودن یا از قزوین برای شرکت در نماز جمعه و اونا بعد نماز صبح حدود هفت راه افتادن طرف مصلی ولی من اومدم خوابگاه و وسایل جابجا کردم و ساعت ده با مترو رفتم
در کل حس و حال و روحیه خوبی دارم هم به خاطر شرکت در نماز جمعه هم دیدن حضور و شور مردم و هم حرفای رهبر هر جند امتحان اصول نخوندنم و یادم میاد یه خورده قلقلکم میده ولی عالی بود می تونم بگم از سطح چهار قبول شدنم این همه شاد نشده بودم که امروز شاد شدم و شاکرم خدا رو به خاطر این نعمت واقعا حس خوشبختی دارم
برای ثبت در تاریخ جزوه اصولم هم باهام بود یه عکسم خواستم از دونه برف های رو چادرم عکس بگیرم که به خاطر کیفیت پایین دوربین گوشیم خوب نشده
کلیدواژه ها: به قلم خودم, خاطره, متن تولیدی, مرگ بر آمریکا, مرگ بر اسرائیل, مرگ بر انگلیس, مرگ بر منافق, مقاومت, ملت مقاومت, ملت مقاومت علیه آمریکا, نماز جمعه به امامت مقام معظم رهبری, نماز جمعه تاریخ ساز, نماز جمعه تهران, وحدت, یکدلی موضوعات: دوس داشتنی, جهان اسلام, نماز, سبک زندگی, بیانات مقام معظم رهبری, عکس, بیانات مقام معظم رهبری, اجتماعی, فرهنگی, اقتصادی, سیاسی, امام حسن عسکری علیه السلام
لینک ثابت
[شنبه 1398-10-28] [ 11:32:00 ق.ظ ]
|
|
سال 91 که زلزله شد تابستون بود مرداد ماه، ماه رمضون
بعد از ظهری داشتیم استراحت می کردیم که شب بریم برای مراسم قدر سوم
زلزله شد و همه ریختیم بیرون البته حیاط خونه مردم تو کوچه بودن سر و صدا، تلفن ها یهو قطع شد موبایل، خط ثابت، نمی تونی از عزیزانت، خانواده ات خبر بگیری بعضی قسمت ها خونه ترک برداشته بوده این ترست بیشتر می کرد نکنه فلان عزیز، فامیل، آشنا که خونه اش قدیمیه ریخته باشه
الان که می نویسم ترس و اضطراب و گریه باهامه بعد این همه سال
وقتی اعصاب ها اروم شد و ترس کمتر شد چون خط موبایل ها شلوغ بود و نمی شد تماس گرفت از صد تا تماس یکی می گرفت؛ سر زدن به آشنایان که نزدیکن، گوش دادن به رادیو برای اینکه بفهمی چی شده، دید زدن صفحات نت شروع شد اضطراب مردم توی کوچه و خیابون از بی خبری از عزیزانشون
ماشین های اطلاع رسان که توصیه های ضروری انجام می دادن، پس لزره های اعصاب خورد کن، شایعات سوهان روح، اخبار غمگین و ناراحت کننده ویرانی های روستا ها، فوت افراد، ماشین های که وسائل ضروری می آوردن، خبر دلگرم کننده همراهی یه ملت
یک هفته به توصیه ستاد بحران بیرون از خونه موندیم چون پس لرزه ها زیاد بودن و ریز و درشت شبا رو تو کوچه می موندیم یا چادر یا ماشین جلو خونه
نصف شب شایعه شکستن سد و تهدید سیل
بعد صدای بلندگوها که این شایعه است برا فرار مردم از شهر و دزدی
ما خونه مون حیاط داشت روزا تو حیاط بودیم شبا تو کوچه جلو خونه کوچه بزرگ هستش
ولی مردمی که خونه آپارتمانی داشتن یا حیاط کوچیک مجبور بودن توی بلوار ها، حیاط مدارس، سالن های ورزشی و پارک ها بمونن فاصله از خونه ترس و اضطرابشون بیشتر بود رفت و آمد بین محن اسکان و خونه
این وسط باورن تو مردادماه هم قضیه رو جالب می کرد آب گرفتن چادر ها
روزای اخر هفته من با هر پس لرزه میزدم زیر گریه
حالا این وسط بعضیا زنگ میزدن چندتا نماز آیات بخونیم؟ پس لرزهم نماز آیات داره یا نه؟اون موقعی که مثلا خواب بودیم بهمون گفتن باز پس لرزه اومده بخونیم؟ لرزهایی که شدید بودن فقط بخونیم یا اونایی که شدید نبودن؟ اگه ترسیدیم بخونیم یا نه؟ …
اون سال تا اسفند ماهش حدود پنج هزارتا پس لرزه داشت حالا حساب کنید تعداد نماز آیاتی که باید بخونی تو ترس و اضطراب نه میدونی چند تا زلزله و پس لرزه رو حس کردی یا اصلا چند تا نماز خوندی؟!
خلاصه همه اینا رو گفتم بگم که هر وقت زلزله میشه انگار همه اون استرس ها و اضطراب ها و دردها هجوم میارن سراغم انگار خودم وسط اون زلزله ام واقعا از عمق وجودم درکشون می کنم با درداشون گریه می کنم،
بهشون تسلیت می گم و از الان اضطراب برف و سرمای زمستون هم برای مناطق زلزله زده جدید و هم اونایی که از زلزله کرمانشاه اسیب دیدن و هنوز سروسامان نگرفتن دارم
میدونم شرایط اقتصادی سخته، مشکلات زیاده ولی اینم میدونم مردم ایران همت بلندی دارن و هیچ وقت همدیگه رو تنها نمیذارن
دعا کنیم مشکلات به خوبی تموم بشن و خدا به خانواده های داغ دیده و آسیب دیده صبر جمیل بده و کمکشون کنه از این مرحله سخت زندگی هم به درستی رد بشن
و دعا می کنم و امیدواریم مسئولین به بهترین شکل ممکن شرایط را برای عادی سازی زندگی مردم در مناطق زلزله زده فراهم کنند
پ ن 1: معذرت میخواستم تسلیت بگم ولی شد خاطره گویی
پ ن 2: امیدوارم دیگه هیچ کس (چه اونایی که تجربخ اش کردن چه اونایی که تجربه اش نکردن) مزه این حلوای تن تنانی نچشن
کلیدواژه ها: آذربایجان قلب ایران, استرس, اضطراب, تسلیت, خاطره, درد, زلزله, زلزله اهر, زلزله میانه, شایعه, نماز آیات, همدردی, همدلی, وحدت, پس لرزه, کمک رسانی موضوعات: سبک زندگی, نمامتن, احکام, عکس, اهر, عکس, اهر, اجتماعی, فرهنگی, اقتصادی
لینک ثابت
[شنبه 1398-08-18] [ 09:49:00 ق.ظ ]
|
|
از وقتی سطح 4 قبول شدم به خاطر مدل متفاوت تر از تحصیلاتم در سطوح قبلی، تجربه های جالبی برام پیش میاد
یک اولین تجربه ی شیرین جالب:
امروز1 به لطف استاد که رفتن کربلا و دوستان که کلاس دیگه رو تعطیل کردن2، کلاس نداشتیم برا همین تصمیم گرفتم کتابخونه بشینم مطالعه اولیه مقاله ام رو شروع کنم.
یکی از محاسن محل تحصیلم داشتن دو کتابخانه3 و همجوار بودن با دفتر تهران مرکز تحقیقات زن و خانواده، هست.
روز قبل اعلان جلسه نقد و بررسی کتاب دیده بودم که امروز برگذار می شد. کتابی با عنوان عجیب «هفته چهل و چند» نمی دونستم موضوعش چیه متاسفانه نت هم نداشتم ببینم که موضوع کتاب چیه؟
با وجود جهل به موضوع باز هم دلم می خواست جلسه رو شرکت کنم، از طرفی هم تردید داشتم توی ذهنم این پیش فرض بود که برای شرکت در جلسه نقد و بررسی کتاب باید قبلا کتاب را خوانده باشی
و چون کتاب را نخوانده بودم بالاتر اصلا نمی دانستم موضوعش چیه؟ عقل محترم بر حس کنجکاوی شرکت در اولین جلسه رسمی نقد و بررسی کتاب4 پیروز شد و برای شرکت در جلسه تماس نگرفتم و ثبت نام نکردم
اما باز دلم میخواست که جلسه برم و این اولین تجربه رو کسب کنه.
صبح رفتم کتابخونه رایانه مخصوص مراجعین به نت وصل نبود و نمی تونستم کتاب جستجو کنم برا همین مسئول کتابخونه اجازه دادن از سیستم ایشون استفاده کنم.
پشت سیستم نشستم و مشغول جستجوی کتاب و مسئول کتابخونه در حال آماده سازی مقدمات جلسه نقد و بررسی کتاب
گاهی به من سر می زند توضیح می دادن و کمک می کردن و از بابت اینکه کتابخونه حالت معمولی نداره عذرخواهی می کردن و یه بار می خواستن توضیح بدن که علت این غیر معمول بودن اوضاع کتابخونه چیه و من به اشتباه فک کردم دارن خبر جلسه نقد بهم می دن و پرسیدم: می خواستم بدونم منم می تونم شرکت کنم؟ با خوش رویی گفتن می تونم شرکت کنم.
بالاخره کتابای که احتمال می دادم مطلب به درد بخوری برای مطالعه داشته باشه رو توی دفترم ردیف کردم و برای شروع چند تاشو به کمک مسئول کتابخونه پیدا کردم و شروع کردم به خوندن
کم کم مهمونای جلسه می اومدن توی قسمتی5 که برای جلسه آماده شد بود با هم حرف می زدن و حواس من هم به جای تمرکز رو مطالعه ام می رفت سمت بحث اونا
خب از نوع حرف زدنا معلوم بود که افراد با هم آشنا هستن و من یه غریبه کامل که هیچ کس نمی شناختم و به قول معروف هنوز یخم باز نشده نه توی کتابخونه و نه توی مدرسه6، برا همین سعی می کردم تمرکز روی مطالعه ام باشه ولی مگه می شد
مهمانان محترم هم با وجود تذکر مسئول کتابخونه به بحث شیرینشون ادامه می دادن گاهی هم بعضی از مهمونا می اومدن قسمتی که من نشستم کتابا رو نگاه می کردن تا اینکه بالاخره جلسه شروع شد و من هم دست از مطالعه نصف و نیمه ام کشیدم رفتم تو جلسه نشستم
1. متن برا چهارشنبه ساعت هشت شب، وقتی ترمینال منتظر اتوبوس بودم هست
2. البته با هماهنگی آموزش
3. یکی کتابخانه رفیعه المصطفی و دیگری کتابخانه مرکز تحقیقات زن و خانواده
4. معمولا نقد کتاب خونده بودم تا اینکه در جلسه نقد و بررسی حضور داشته باشم. برای همین تجربه شرکت در جلسه نقد و بررسی کتاب به این شکل را نداشتم با حضور ناشر، نویسنده و کارشناس مروج کتابخوانی (عنوان عجیبی که تا به حال نشنیده بود)
5. قسمت می گم فک نکنین جای بزرگی بود نه با قفسه کتاب فضای موجود به دو بخش تقسیم کردن قسمتی برای مطالعه و قسمتی هم که برا مسئول کتاب خونه بود و صندلی های جلسه چیده شده بود
6. نمی دونم کی تصویب کرده واژه غریب و نامأنوس موسسه آموزش عالی حوزوی یا مرکز تخصصی در مورد مدارس سطح 3 و سطح 4 استفاده کنن، من احساس غریبگی می کنم. کلمه مدرسه چش بود مثلا می گفتیم مدرسه علمیه سطح 4 یا مثلا مدرسه رفیعه المصطفی
پ ن: فک کنم متن خیلی طولانی شده باقی مطلب و اینکه جلسه چطور بود و کتاب چی بود بمونه برا مطلب بعدی
پ ن2: امان از نبود امکانات مجبور شدم همه عکسا رو از نت بردارم در مورد عکس کتابخانه مرکز مطالعات نمی دونم درست یا نه ولی گوگل این عکس بهم داد
کلیدواژه ها: به قلم خودم, تجربه, تحصیل, تحقیق, جلسه نقد و بررسی کتاب, خاطره, سطح 4, متن تولیدی, مرکز مطالعات تحقیقات زن و خانواده, مطالعه, معرفی کتاب, موسسه آموزش عالی حوزوی رفيعه المصطفی, هفته چهل و چند, کتاب, کتاب هفته چهل و چند, کتابخانه, کتابخانه مرکز مطالعات تحقیقات زن و خانواده تهران موضوعات: دوس داشتنی, سبک زندگی, کتاب, معرفی کتاب, اجتماعی, فرهنگی
لینک ثابت
[جمعه 1398-07-19] [ 03:09:00 ق.ظ ]
|
|
از روزی که این عکس دیدم کلی شوق و ذوق و استرس دارم برا شروع کلاسا
انگار اولین بار میخوام برم سر کلاس
یادمه وقتی آخرین امتحان سطح 3 رو دادم توی فرندفید نوشنم آخیش تموم شد
ولی بعد یه هفته برا درس و کلاس دلتنگ شدم
بعد اون هر سال با شروع سال تحصیلی (مخصوصا سال اول) غم بزرگی رو دلم می نشست و دلتنگی خفه ام می کرد
تا امسال که شوق سر کلاس رفتن دارم (الحمدلله) می دونم خیلی سخت خواهد بود دیگه اون ادم سابق نیستم که کار اصلیم درسم باشه ولی حس می کنم یه قدم به ارزوم نزدیک شدم و این شادم میکنه در کنار همه دلهره هایی و ترس هایی که دارم
برام دعا کنید این مرحله هم ثابت قدم باشم با موفقیت تموم کنم و شرمنده نشم
پ ن: فرندفید یه شبکه اجتماعی بود بعد ها زاکربرگ مالک فیس بوک خریدش و بعد هم بستش، بین اعضای ایرانی به فرفر معروف بود.
موضوعات: دوس داشتنی
لینک ثابت
[جمعه 1398-06-29] [ 08:50:00 ب.ظ ]
|
|
|
|
|
|